خدایاااااااااااااااااااااااااااااااااااااااااااااااااااااااااااااااااااااااااااااااااااااااااااااااااااااااااااااااااا
چی بگم . والا خسته شدم.خدا جون عادت کردم همیشه گناهام رو تقصیر دیگران بندازم.ولی حالا می فهمم که این کار مشکلی رو حل نمیکنه.فقط بازی دادن خودمه. یادمه یه شب که با هم گرم گرفته بودیم گفتم خدا. امشب اومدم که واسه همیشه بمونم.گفتم خدا من دیگه غلام حلقه به گوشتم .گفتم خدا جونم از این به بعد تو جونمی ومنم عاشقت اما چی شد؟خدا جونم من دگه فقط تو رو می دیدم و تو رو. اونشب تو هم بهم قول دادی که کمکم کنی اما بعد از اون کم کم تور رو یادم رفت. انگار نه انگار که ما با هم قول و قرارایی داشتیم .انگار نه انگار که قرار بود غلامت باشم . دوباره دله دزدیام شروع شد و منم شدم همونی که قبلا بودم. یه دفعه به خودم اومدم گفتم خدا چی شد نفهمیدم . ببخش منو . گریه کردم التماس کردم توهم دلت به حالم سوخت و نتو نستی گریمو ببینی منو بخشیدی. نگو که من دوباره قراره گریه هامو یادم بره .آخ باز روز از نو روزی از نو این محمدحسین خان دوباره یادش رفت که چقدر التماس کرده تا خدا اونو بخشیده.این دفعه یکم دلش سیاه شده بود آخه یه ذره از سیاهی دفعه قبل ته دلش مونده بود. باز خواست آدم بشه اما این دفعه مثل دفعه های قبل التماس نمی کرد. ولی خدا خیلی مهربون بود .....این دفعه هم منو بخشید.این قضیه تکرار شد تا حالا که اگه صد سالم گریه کنم بعیده بتونم حتی واسه یهدرصد از گناهام توبه کنم.شیطون گرامی محترم آشغال کثافت چه میدونم هر چی خودت بگی تو رو به خود خدا که این همه ستایشش کردی اقلا الآنو دست از سر ما بردار. شاید تونستم از خدا بخشش بگیرم. خدا جونم ببین منو . میخوام مثل اون دفعه اولی التماست کنم . یکم نگام کن دلم خوش باشه. اقلا زیر چشمی نگام کن. خدا جونم میدونم بد کردم. میدونم خیلی نا اهل بودم. ولی تو رو به هر کی دوست داری ببخشم .کمکم کن . میخوام دیگه باهات قهر نکنم . میخوام خدای من باشی. میخوام جرعتش رو پیدا کنم که بگم دوستت دارم.می خوام جمعه ها سرمو بالا بگیرم. میخوام همین جمعه واسه ظهور آقام دعا کنم . می خوام واقعا منتظرش باشم. میخوام بتونم بهش بگم که سربازشم. میخوام بتونم بگم شفاعتمو بکنه . میخوام بتونم اونو مولای خودم بدونم. میخوام با همه شیعیانش واسه ظهورش دعا کنم. به نقل همیشگی:ما دعامونو میکنیم. خدا رو چه دیدی ؟ شاید اومد!!!