یه زن کاتولیک بسیار مومن، از شوهر اولش 17 تا بچه داشته. شوهر اول که میمیره، با یه مرد دیگه ازدواج میکنه. وقتی سر شوهر دومی رو هم میخوره، تعداد بچههاش به 24 تا رسیده بوده! چند وقت بعد از فوت شوهر دومیه، خودشم بالاخره شر رو کم میکنه!
وقتی که جسدش رو تو کلیسا گذاشته بودن و مراسم اجرا میکردن، پدر روحانی یه نگاهی به جمعیت میندازه و میگه: بالاخره به هم رسیدن!
یکی از میون جمعیت میپرسه: منظورتون اینه که به شوهر اولش رسید یا دومیش؟
پدر روحانی میگه: هیچ کدوم بابا، لنگاشو میگم!