اطلاعات علمی و ارتباطات جهانی

نظر

woman 12.jpg


اتل متل سمانه  یه دختر شهیده


یه دختری که هیچ وقت بابا جونو ندیده


بابا وقتی شهید شد مامان حامله بوده


بعد که سمانه اومد دیگه جنگی ندیده


مامان زود ازدواج کرد بایه مرد غریبه


سمانه حالا اونو بابای خود می دونه


هیچکی بهش نگفته باباش یه مرد دیگه ست


باباش تو اسمونه تو یه دنیای دیگه ست


هیچکی بهش نگفته باباش چه مهربون بود


چه ابروی کمونی باباش چه خوش زبون بود


هیچکی بهش نگفته باباش یه قهرمون بود


تو دشتای شلمچه باباش یه دیده بون بود


سمانه قد کشیده بزرگ شده ماشالله


داره می ره دانشگاه دانشجو اون حالا


حراست دانشگاه عاصیه از دست اون


مدام باید بهش بگن موهات اومده بیرون


هفت قلم ارایشو یه مانتو کوچولو


شلوار برمودا و کفش های مثل پارو


تا حالا این دختر و بهشت زهرا نبردن


حتی جلوش اسمی از خون شهید نبردن


خانواده می گن که بزار یه کم خوش باشه


باش که رفته طفلی بزار که این خوش باشه


داره دلم می سوزه از بس که بی مرامیم


مگه شهید رفته که ما بخوریم بخوابیم؟


تو اون دنیا جواب باباش رو چی می دیم ما


یه اگه وقت بپرسه امانتم چی شد ها؟


حتی اگه سمانه باباش شهید نباشه


دختر شهر شهید باید اینجوری باشه؟!


ــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــ


نه میخواهیم نصیحت کنیم نه حرفی از ... بزنیم فقط این شعر یه واقعیته تو زمانه ما دلمون خواست دوباره بزاریم و افسوس بخوریم به حال خودمون به حال جوان های انقلاب به حال نسل گمراهمون دوستان چرا راستی چرا ما اینجوری شدیم همه همه همه زن مرد جوان پیر همه عوض شدیم تمام افکار دنبال مادیات و دنیا طلبی وشهوت رانی...چرا ماها اینجوری شدیم مگه ما همون ملتی نیستیم که اون همه شهید دادیم اون همه جانباز های شیمیایی قطع نخایی و...چرا چرا چرا؟؟!! دوستان ما که خیلی می ترسیم از چی از قیامت از اینکه شهدابیان و از ما جواب بخان از اینکه اون جوانهای ??/?? ساله بیان و از ما جواب بخان و بگن بعد از ما چه کار کردین با امانت ما ... راستی


ما به کجا رهسپاریم به کجا .....